کد مطلب:140340 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:109

اتمام حجت نمودن امام بر لشگر عمر سعد
پس از شهادت حر و مصعب و فرزند و غلام جناب حر امام علیه السلام به وسط میدان تشریف آورده و میان دو صف ایستاده بنا كردند كوفیان را نصیحت و دلالت كردن، حضرت به ایشان فرمودند:


ای قوم از خدا بترسید و از رسولش حیا نمائید بی جهت خون من را نریخته و باقیمانده اصحابم را نكشید، ای قوم من جنگ را آغاز نكردم بلكه شما اول تیر به روی من انداختید و گروهی را كشتید و جمعی را زخمدار و مجروح ساختید، حر و پسر و برادر و غلامش از لشگر شما بودند كه به نصرت من آمدند، آنها را هم بخون خود آغشتید ولی در عین حال هنوز فرصت باقی بوده و وقت از دست نرفته است، ای گروه یكی از این سه كار را كه می گویم برای من اختیار كنید:

یا راه بدهید كه خودم بنزد یزید رفته با او صحبت كنم و یا بگذارید به سر روضه جدم رسول خدا باز گردم و یا من و اصحاب و اهل بیتم را آب دهید.

آن جماعت بی حیا و بی شرم گفتند:

اما اینكه به تو راه دهیم نزد یزید روی امكان ندارد زیرا زبان تو شیرین و سحرآمیز است بسا ممكن است یزید را بفریبی و از چنگالش خود را برهانی و بار دیگر فتنه انگیزی كنی.

و اما اینكه بگذاریم به مدینه بازگردی این هم ممكن نیست زیرا اگر به آنجا برگردی جمعی بر گرد تو اجتماع كنند و دوباره دعوی خلافت كنی و همین فتنه و آشوب كه اكنون برانگیخته ای آن زمان نیز به راه اندازی.

و اما دادن آب به تو و اصحاب و اهل بیت تو: تا با یزید بیعت نكنی جرعه ای از این آب به تو و اصحاب و اهل بیتت نخواهیم داد.

امام علیه السلام پس از جواب آنها و ظهور و بروز شقاوتشان فرمودند:

حال كه به هیچیك از این سه امر رضایت نمی دهید پس در حرب و قتال تن به تن و یكان یكان به میدان آئید.

گفتند: این خوب پیشنهادی است و از تو پذیرفته است.

امام علیه السلام چون این كلام بشنید به صف خود مراجعت كرد.